داستان فیلم ماجرای مردی را نشان میدهد که چگونه از منطقه فقیر نشین شهر بمبئی وارد یکی از بزرگترین مافیا های کشور هند میشود و در انجا باید با چالشی مرگ آسا روبه رو شود و ...
داستان فیلم درباره مردی به نام باگاوانت کساری است که خواهان تسویه حساب با یک تاجر قدرتمند است که باعث ضرر مالی قابل توجهی به او شده است. او آماده است تا با این دشمن سرسخت روبرو شود و اختلافاتشان را به صورت مسالمت آمیز حل و فصل کند اما...
داستان 36 کودک است که به طرز وحستناکی در منطقه لکنو هندوستان کشته و سوزانده شدهاند. این جنایت زنجیرهای به مدت پنج سال ادامه پیدا میکند اما هیچ متهم یا حتی مظنونی وجود ندارد. تا اینکه یک افسر پلیس تازهکار بالاخر سرنخهایی پیدا میکند که او را به یک مظنون غیرمنتظره میرساند.
"ویدیا" مادری است که آرزو دارد دختر فلج اش دوباره بتواند راه برود و بازی کند. آنها زندگی خوبی را سپری میکنند تا اینکه دخترش ربوده میشود. "ویدیا" در حین جستجو برای پیدا کردن او، تصادف کرده و به کما میرود. در این بین یک کارآگاه متوجه ارتباطی میان گذشته تاریک ویدیا با یک زن تحت تعقیب به نام "دورگا" می شود...
در دهه 1970، «اوم» (شاهرخ خان) که یک بازیگر بلند پرواز است به قتل می رسد. اما طولی نمی کشد که در عصر حاضر دوباره متولد می شود. او شروع می کند به تحقیق درباره ماجرای مرگش و همینطور پیدا کردن «شانتی»، عشق زندگی سابقش.
«دِو» (شاهرخ خان) در آمریکا زندگی می کند و یک بازیکن فوتبال است. او با «ریا» (پریتی زینتا) ازدواج کرده که بعنوان مدل با یک مجله کار می کند. دِو از ناحیه پا مسدوم میشود و در حالی که مجبور است تمام مدت را در خانه بماند، به ریا وابسته می شود. طولی نمی کشد که او به همسرش مشکوک می شود و فکر می کند او با مردی بنام «ریشی» (آبیشک باچان) ارتباط دارد.
یک مرد ساده از بمبئی بنام "ویجی" (شاهرخ خان)، توسط پلیس به کار گرفته میشود تا به جای یک تبهکار حرفه ای بنام "دون" (شاهرخ خان)، که چهرهای مشابه او دارد، وارد یک باند قاچاق شود. اما همه چیز طبق برنامه پیش نمی رود و کارآگاهی که با او در ارتباط بوده کشته می شود. اکنون "ویجی" خودش به تنهایی باید هویت واقعی اش را اثبات کند.
"شالو" مصمم است برای خود شغلی دست و پا کند به همین دلیل به کارخانه "خانا" رجوع می کند.او با پسر صاحب کارخانه "دو" برخورد کرده و تصور می کند او راننده است.آنها با لباس مبدل به کشاورزان فقیر کمک کرده و پس از مدتی عاشق یکدیگر می شوند...
سه پسر و سه دختر به دنبال عشق واقعی خود هستند و در همین حال که آن ها هم دیگر را پیدا میکنند به هم دروغ های می گویند که دستشان رو میشود و دروغ های آن ها مشخص میشود...